دنباله راه اصفهان به هرمز از شیراز تا بندر عباس ( سفرنامه نامه تاورنیه دوران صفویه صص 347-350)
ساعت هشت صبح روز شانزدهم مارس از شیراز حرکت کردم و پس از شش ساعت راهپیمایی در دشتی که از یک فرسخی شهر به بعد بی آب و علف است به کاروان سرایی به نام «بابا حاجی» رسیدم . آب در آنجا خوب نیست و ولرم است . از این جا به بعد دیگر سرما حس نمیشود . روز بعد در روشنی صبح راه افتادم و به کاروان سرایی بزرگ و خوش ساخت اما دور افتاده از روستاها به نام «مظفری» رسیدم و این تنها جایی در ایران است که در آن قارچ دنبلان سیاه به بزرگی و خوبی دنبلان "دو فینه" یافتم که خیلی هم فراوان بود . چون به کاروان سرا رسیدم دیگی پر از دنبلان بر روی اتش دیدم . خام آن را خواستم تا آن را به روش خودمان آماده کنم و فردا به اندازهای که برای ذخیره میخواستم گرفتم. در این نواحی جز گوسفند و بز پرورش نمیدهند و در حدود دو فرسخ دور تر رودی در امتداد کوهی جریان دارد که در مغرب است .
روز هجدهم در طلوع آفتاب حرکت کردم و تا ساعت یازده از ناحیه سنگلاخ در میان کوههای پوشیده از بادام تلخ و بنه پیش رفتم . در کاروانسرای زیبایی به نام «پای راه» نزدیک رودی که از مغرب میآید و آنجا را بسیار دلپذیر میکند منزل کردم . در دره های آن جا بیشه زار پیدا میشود و روستایی در آن سوی رودخانه در جهت جنوب هست.
روز نوزدهم در ساعت چهار صبح سوار بر اسب شدم و در امتداد درهای پر از روستا حرکت کردم و همان رود که ذکرش گذشت آن جا را بسیار حاصلخیز می کند . ساعت هشت در کاروان سرایی که هشت ضلعی ساخته شده و در یک فرسخی رودخانه است توقف کردم ، در این فاصله چند روستا هست. کاروان سرا «خفر» نام دارد .
روز بیستم در ساعت دو بعد از نیمه شب حرکت کردم و تا ساعت ده صبح در درهای بسیار خشک راه پیمودم . در راه عدهای شبان دیدم که از این ناحیه که بسیار گرم میشد کوچ میکردند تا به جستجوی جای خنکی نزدیک شیراز بروند .
کسانی که با اسب شخصی سفر می کنند و میخواهند یکی از زیباترین جاهای ایران و آثار قدیمی را تماشا کنند پس از ترک کاروانسرای خفر ، به جای جاده معمولی کاروان رو ، جاده سمت راست را به طرف رودخانه در پیش می گیرند که از یک فرسخی همین کاروان سرا میگذرد . به محض گذر از رود خانه داخل راه باریکی می شوند که حدود دو فرسخ در سنگلاخی با شیب تند ، کوه در سمت راست و رود در سمت چپ ، ادامه مییابد ، در حالی که در بسیاری از نقاط آن برای عبور دو سوار کنار هم جا نیست . در طول این جاده ، کوره راه هایی در سمت کوه هست که به غارهایی منتهی میشود . بعضی از این غارها آن قدر بزرگند که دو سه هزار نفر میتوانند در ان جا بگیرند . پس از این به جلگهای به نام «دَدیوان» میرسند که چهار فرسخ محیط آن است و بزرگترین قسمت آن پر از درختان نارنج و لیمو و انار است . قطر بعضی از این درختان چندان است که دو مرد به زحمت میتوانند آن را در بغل بگیرند و ارتفاع آن ها به بلندی درختان گردوی ماست . در بقیه جلگه برنج و گندم کاشتهاند . اینجاست که همه نارنج و پرتقال و لیمو و انار اصفهان را فراهم میکند و به واقع محل وفور نعمت و فرح است و یا دست کم یکی از فرح بخشترین جاها در سراسر ایران است . من از آن جا بارها گذشتهام ، حتی اغلب به قصد تفریح به آن جا میآیند . چادرهای خود را زیر این درختان بر پا می کنند و روستاییان انواع خوردنیها به خصوص کبک و خرگوش و آهو برایشان میآورند . رودی که از جلگه میگذرد پر از ماهی کپور و ماهی ریشدار و نوعی اردک ماهی و خرچنگ است و به خاطر دارم که در همه سفرهایم یک روستایی صبح مرا به کنار رودخانه میبرد و با دست در حضور خودم ماهی میگرفت و چندان در کار مهارت داشت که وقتی ماهی بزرگی نمیگرفت آن را به آب میانداخت و ماهی دیگری میگرفت.
چون اغلب ده دوازده روز در این محل بار میاندازند مطربان اطراف که اطلاع یافتند به دیدار میآیند تا برقصند و جامی چند شراب شیراز بنوشند که همیشه ذخیره بسیار از آن هست . انگلیسیان و هلندیانی که در هرمز هستند اغلب به این جلگه میآیند تا اخر تابستان را در آن جا بگذرانند و از خنکی رودخانه و درختان بهرهمند شوند، زیرا همیشه خوش ندارند که به اصفهان بروند، به این دلیل که هر بار به آن جا میروند باید پیشکشی به شاه تقدیم کنند و بی میل نیستند که خود را از این زحمت برهانند. آن چه درختان این جلگه را چنین بزرگ و زیبا میکند خنکی مرطوبی است که از رودخانه می گیرند، چه آب را از نهرهای متعددی میآورند که تشکیل استخرهای کوچک بسیار نزدیک به یکدیگر میدهد و از طریق آنها همه درختان را آبیاری میکنند. فایده ای که این رود به ایران می رساند همین است، زیرا خارج از این جلگه که آبیاری میکند از میان سنگلاخ های کوهستانی می گذرد یا به صحرای نمکی فرو می رود که نزدیک آن جاست.
روز بیستم مارس در ساعت ده صبح به کاروان سرایی به نام موشک رسیدیم که خانهای تک در پای صخره است. در پانصد قدمی آن جا چشمه آبی هست ولی آبش گرم هست و طعم گوگرد دارد به طوری که حیوانات با اکراه از آن نوشیدند. برای آب باید به آب انباری رفت که به فاصله یک تیر تفنگ از کاروانسرا قرار دارد، اما چندین سال است که نتوانسته اند آب از آن بنوشند، زیرا یک یهودی که برای برداشتن آب به آن جا رفته بود پایش لغزیده و در آن آب افتاده است. مسلمانان که متعصب اند فورا آب انبار را خراب می کنند تا نزدیک آن آب انبار دیگری بسازند.
در نیم فرسخی موشک برای رفتن به لار دو راه هست. یکی راه شتر و دیگری راه اسب و قاطر. راه اول سه روز طولانیتر از راه دیگر و به نام راه بیابان است، زیرا بعد از قصبهای بزرگ که توقفگاه اول است و فقط ساربانان در آن زندگی می کنند تا رسیدن به لار به جز چادر شبانان که هر روز در جایی چادر می زنند چیزی یافت نمیشود. در این راه مقدار بیشماری تیهو هست چنان که در راه دیگر راه بسیار، و وقتی که از زمین به پرواز در میآیند مانند ابری آسمان را می پوشانند. در این دو راه به خصوص ، راهی که شتران در پیش می گیرند، نوع دیگری پرنده نیز هست که شبیه کبک بزرگ ماست، اما پایی مانند اردک دارد. شتران به ناچار از این راه میروند که طولانیتر از راه دیگر و بیابانی است، زیرا برای آنها غیر ممکن است که از کوهستان جهرم عبور کنند. از این کوهستان که در آن اسب و استر را هم به دشواری میبرند به زودی سخن خواهم گفت.
در ساعت دو صبح روز بیست و یکم مارس از موشک حرکت کردم و تا ساعت هشت در زمینی مسطح و سنگلاخ راه پیمودم و به شهر کوچک جهرم رسیدم که خرماهایش عالی است و باید آن را جنگل نخل نامید. در کاروان سرایی که زیبا و پانصد متر دور از شهر است منزل کردم و دو روز آن جا ماندم.